یادداشت زیر از دکتر ابوالفضل خطیبی شاهنامه پژوه و نویسنده معاصر است که درباره سخنان اخیر رئیس جمهور افغانستان پیرامون اینکه «افغانستان مهد زبان دری است» نوشته شده و در آن به مستندات اشتباه بودن حرف اشرف غنی از منظر علمی پرداخته شده است .

ابوالفضل خطيبي

اشرف غنی در(۳۰ ژانویه ۲۰۲۰) در مراسمی با عنوان «گفتمان تاریخ، فرهنگ و هویت ملی» در جمع دانشجویان گفته بود: «افغانستان مهد زبان دری است. ایران پهلوی زبان بود. ما زبان و ادبیات دری را انکشاف دادیم. حالا [به‌ ما] می‌گویند ایران شرقی. ای برادر، دزدی هم حد دارد، حد دارد.» این حرفها که علاوه بر واکنش شدید کاربران شبکه‌های اجتماعی مورد طعن اساتید فارسی افغانستانی نیز قرار گرفته دستمایه‌ای برای توضیحات مفصل برخی از اساتید زبان فارسی در داخل کشورمان نیز شده است .در ادامه یادداشت دکتر خطیبی را در این باره می‌خوانید:

زبان فارسی که اینک در ایران و تاجیکستان و افغانستان و بخش‌هایی از برخی کشورهای دیگر بدان سخن می‌گویند، از گذشته‌های دور در پهنۀ گسترده‌ای از قارّۀ آسیا رواج یافت و به‌ویژه در سه کشورِ مذکور، سخن‌سرایان برجسته‌ای ظهور کردند و با خلق آثاری گرانسنگ، این زبان را نیک پروراندند. رودکی قافله‌سالار سخن پارسی از تاجیکستان امروز برخاست، فردوسی و سعدی و حافظ  از ایران امروز و نظامی گنجه‌ای از گنجه در کشور آذربایجان کنونی و مولوی خداوندگار شعر فارسی از بلخِ افغانستان که آثار شکوهمند خود را در قونیه در کشور ترکیۀ فعلی خلق کرد. نکتۀ شایان توجّه این است که زبان فارسی خود ظرفیت‌های لازم را داشت تا در این گستره به عنوان زبان معیار شناخته شود، نه آنکه به زورِ سرنیزۀ حکومت‌گران بر اقوام مختلف تحمیل شود. بعد از اسلام، حکومتی یک‌پارچه بر سراسر ایران فرمان نمی‌راند و امیران و شاهان مختلفی در گوشه و کنار کشور حکم می‌راندند، ولی زبان فارسی و فرهنگ دیرین ایرانی، مردمان این نواحی را به یکدیگر پیوند می‌داد. عنصری در بلخ و فرّخی در سیستان، هردو در حوزۀ جعرافیایی خراسان بزرگ شعر فارسی می‌سرودند و قطران در آذربایجان شعر آنان را می‌فهمید. سعدی و حافظ در شیراز شعر فارسی می‌سرودند و امیرخسرو دهلوی در دهلی و در این شهرها فرمانروایان مختلفی فرمان می‌راندند.

طی سال‌های اخیر این بحث داغ درگرفته است که هریک از کشورهایی که روزگاری مهد زبان فارسی بودند - و برخی هنوز هم هستند- مفاخر زبان فارسیِ قلمرو خود را از خود می‌دانند. مثلاً هم‌تباران و هم‌زبانان  بلخی ما، مولانا را از آن خود می‌دانند و یا تاجیکان عزیز رودکی را و یا برادران ما در کشور آذربایجان و گنجوی‌های عزیز، نظامی را و در این میان هم‌وطنان ایرانی ما از این موضوع سخت دلخور می‌شوند و من در شگفتی فرومی‌مانم اندر این باب. باید از اینان پرسید: اگر شما بلخی بودید و هم ولایتی مولانا، آیا این خداوندگار زمان و زمین را از خود نمی‌دانستید و به او افتخار نمی‌کردید!؟ بلخیان حق دارند، همانگونه که تاجیکان هم حق دارند رودکی را از آنِ خود بدانند. گنجه‌ای ها هم حق  دارند. برادران ترک زبان ما در قونیه هم حق دارند که مولانا را از خود بدانند. مگر مولانا بیشتر عمر خود را در قونیه سپری نکرد!؟ مگر شاهکارهای خود را در آن دیار خلق نکرد!؟ ما ایرانیان هم حق داریم مولانا را از خود بدانیم و نظامی و رودکی را که در گسترۀ ایران بزرگ بالیده بودند. تازه این خداوندگار ما، مولانا آنقدر بزرگ و شکوهمند است که اگر ده‌ها کشور دیگر هم  او را از خود بدانند و از قبیلۀ خود، هیچ کم نیاورد و ما ایرانیان هم باید از این رخدادها شادمان باشیم تا دلخور. هرات و بلخ و خجند و بخارا پارۀ تن ماست. هرات یا اصفهان، بلخ یا شیراز. چه فرقی می‌کند!؟ اشکال زمانی پیش می‌آید که کشورهای مذکور مفاخر بزرگی را که زمانی به ایرانِ بزرگ تعلّق داشتند اختصاصاً از آنِ خود بدانند و لاغیر.

چند روز پیش (۸ بهمن ۱۳۹۸/ ۲۸ ژانویۀ ۲۰۲۰)، آقای روحانی، رئیس‌جمهور ایران در مورد کشور افغانستان و افغانستانی‌ها با بیان و لحنی سخت نامناسب سخن گفت. بی‌آنکه وارد جزئیات موضوع شوم، باید بگویم که کارِ آقای روحانی به هیچ روی قابل دفاع نبود، هم‌چنانکه نوع برخورد ما ایرانی‌ها با مهاجرین افغان در ایران هم در بسیاری موارد قابل دفاع نیست. از آن سو، شاه‌حسین مرتضوی، ‌ مشاور فرهنگی رئیس‌جمهوری افغانستان پاسخ مناسبی به آقای روحانی دادند. اما سخنانی از اشرف غنی، رئیس‌جمهور افغانستان با بیان و لحن نامناسبی نقل شده است که آن هم به هیچ روی قابل دفاع نیست. گزارش کوتاهی از سخنان ایشان را که به نظر می‌رسد در واکنش به سخنان آقای روحانی، گفته شده است، می‌آوریم و در پایان چند نکتۀ مهم را دربارۀ این سخنان یادآور می‌شویم:

اشرف غنی چند روز پیش گفته بود: «افغانستان مهد زبان دری است. ایران پهلوی زبان بود. ما زبان و ادبیات دری را انکشاف دادیم. حالا [به‌ ما] می‌گویند ایران شرقی. ای برادر، دزدی هم حد دارد، حد دارد».
بهتر است سیاستمداران سیاست‌ورزی کنند و کار پژوهش ادبی را به اهل آن واگذارند. دربارۀ زبان دری و خاستگاه آن دو کتاب عالمانه از بقیه مهمتراند: یکی به قلم ژیلبر لازار، ایران‌شناس نامدار فرانسوی با عنوان شکل‌گیری زبان فارسی و دیگری به قلم بزرگترین زبان‌شناس ایرانی، استاد دانشمند من، دکتر علی‌اشرف صادقی با عنوان تکوین زبان فارسی. بر پایۀ این پژوهش‌ها، سخنان اشرف غنی متأسفانه با اسناد و شواهد تاریخی هم‌خوانی ندارد. خاستگاه زبان دری نه افغانستان است و نه تاجیکستان و نه حتی ایران امروزی، بلکه مهد زبان فارسی یا دری، مداین، تختگاه ساسانیان بوده که اینک در کشورِ عراق واقع است.

«دری» منسوب است به در، یعنی درگاه و منظور از درگاه، دربار شاهان ساسانی و پایتخت آنها مداین است و زبان دری که در شهرِ مداین رایج بود، خویشاوندِ نزدیکِ زبان پهلوی یا گویشی از آن محسوب می‌شد. در اواخر دورۀ ساسانی، سپاهیان ایران طی لشکرکشی‌هایی به شمال و شمال شرقی ایران برای مقابله با اقوام صحراگرد که برای تاخت و تاز و غارت شهرهای پرنعمت خراسان بدانجا سرازیر می‌شدند، زبان دری را با خود به خراسان بزرگ بردند و همین زبان به تدریج جای زبان‌های بومی را در آن مناطق گرفت و خود با برخی عناصر محلّی درآمیخت. بعدها همین زبان سراسر ایران را درنوردید و جای زبان‌های دیگر ایرانی را گرفت و زبان معیار شد. بنابر این، بعد از اسلام، زبان معیارِ مردم در سراسر ایران که افغانستان و تاجیکستان امروزی هم بخش‌هایی از آن محسوب می‌شدند، فارسی بود و تقسیم‌بندی زبان فارسی به زبان تاجیکی در تاجیکستان و دری در افغانستانِ امروزی محصول دوران اخیر است. درست است که زبان ایرانیان، پهلوی یا درست‌تر «پارسیگ» بود، ولی باید به این نکته توجه داشت که این زبان در دورۀ ساسانی و حتی اوایل دورۀ اسلامی زبان نوشتار بود نه گفتار و زبان گفتار همان دری بود. پس از متروک شدن زبان پهلوی و خط آن، ایرانیان زبان گفتاری دری یا فارسی یا فارسی دری را به خطِّ مأخوذ از عربی نوشتند و همین زبان و خط در سراسر ایرانِ آن زمان، از جمله افغانستان و تاجیکستان امروزی رواج یافت. بنابر این، این سخن اشرف غنی که افغانستان مهد زبان دری است و ایرانی‌ها نام «دری» را از افغانستانی‌ها دزدیدند، از بُن نادرست است. کدام دزدی!؟ ابن مقفع در قرن دوم هجری به تصریح می‌گوید: «دری زبان شهرهای مداین است».

نگارندۀ این سطور نمی‌داند چه گروهی از ایرانیان به افغانستان گفته‌اند ایران شرقی و اگر هم گفته باشند، قطعاً خطا کرده‌اند و حق با اشرف غنی است. بحث‌های تاریخی را نباید با بحث‌های مربوط به تشکیل کشورهای مستقل امروزی درآمیخت. به لحاظ تاریخی، زمانی که ایران و افغانستان و تاجیکستان درون کشوری واحد با مرزهای مشخص و شناخته شده‌ای بودند، می‌توان در بحث‌های تاریخی، افغانستان امروزی را ایران شرقی نامید، ولی امروزه، هر سه کشور هویت مستقلّی دارند و باید به این هویت مستقل احترام گذاشت. اینکه هریک از این کشورها چه سهمی از میراث فرهنگی و تمدنی ایران کهن را در خود جای داده‌اند، نباید در نوع نگاه ما به هویت مستقلِ آنها تأثیر بگذارد. شایسته است که هر سه کشور که قرن‌ها زبان و ادبیات و فرهنگ مشترکی آنها را به یکدیگر پیوند داده است، به دنبال انکشاف راه‌هایی برای هم‌گرایی بیشتر باشند تا واگرایی. روزی فرامی‌رسد که مرزهای مصنوعیِ میان کشورهای فارسی زبان کم‌رنگ و در کم‌رنگ‌تر می‌شود و مردمان این کشورها با وجودِ داشتن هویت مستقل، به یکدیگر نزدیک و نزدیک‌تر می‌شوند و چون گذشته غم‌ها و شادی‌های خود را با یکدیگر تقسیم می‌کنند و دردهای مشترک را فریاد می‌زنند.

کد خبر 483914

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • GB ۲۰:۳۳ - ۱۳۹۸/۱۱/۲۵
    1 1
    ای کاش آقایان روحانی و اشرف غنی ناتوانی های خود را بیش از این به امور فرهنگی گسترش ندهند.